گام اول برای مقابله با هر ضعف اخلاقی، پذیرفتن وجود آن است. شاید بتوان گفت با پذیرفتن ضعف، نیمی از راه را پیمودهایم. بعد از آن کافی است فعالانه و به دقت هر بار که خود را در وضعیت «تابع» میبینیم، روند فکریمان را تحلیل کنیم.
تاثیرپذیری از اجتماع صفتی است که میتواند هم در جهت مثبت عمل کند و هم در جهت منفی. اگر چارچوب اخلاقی صحیح و محکمی نداشته باشیم تا مطابق با آن عمل کنیم، دستکم میتوانیم با استفاده از اراده و اختیارمان، روند این تاثیرپذیری را به جهت مثبت هدایت کنیم یا در مواقع لزوم به کلی از آن جلوگیری کنیم. برای مثال اگر انگیزه کافی برای جلوگیری از انجام عملی خلاف در خود احساس نمیکنیم، میتوانیم به جای تاثیرپذیری از متخلف، خود را به همراهی با کسانی «واداریم» که قانون را رعایت میکنند. این کار در نهایت به درکِ مواهب رعایت قوانین سوقمان خواهد داد و دفعه دیگر انگیزه بیشتری برای رعایت آنها پیدا خواهیم کرد. اگر هم به کلی نمیدانیم تبعیت از کدام جهت صحیحتر است، بهتر است به جای عجله در انتخاب یکی از جهتها، احتیاط و صبر پیشه کنیم.
خانم جوانی تعریف میکرد که روزی به اتفاق دوستانش در مینیبوس نشسته و به قصد اردویی ورزشی به راه افتاده بودند. قرار بر این بود که مینیبوس تکتک به دنبال هر یک از آنها برود و سوارشان کند. به در منزل یکی از دوستان که رسیدند و منتظر آمدنش شدند، پیرزنی را دیدند که هیبت و قیافه بسیار عجیب و غریبی داشت. موهایش ژولیده و لباسش به گونهای بود که در ابتدا نمیشد تشخیص داد زن است یا مرد. یکی دو نوجوان سوار در مینیبوس که نگاهشان به او افتاد، شروع کردند به تمسخر و شکلک درآوردن، و وانمود کردند که از او به شدت ترسیدهاند. دیگران هم به تبعیت از این دو، خندیدند و هر یک مزهای پراندند. در این میان فقط دختری که در صندلی جلو نشسته بود، سکوت اختیار کرد و هیچ نگفت. در حین این خندهها و تمسخرها، دوستی که منتظرش بودند به اتفاق خواهرش سر رسید. این دو نفر، که از قضا نوههای آن پیرزن بودند، متوجه شدند که دوستانشان مشغول مسخره کردن مادربزرگشان هستند. اخمهایشان در هم رفت و بیآنکه حرفی بزنند سوار مینیبوس شدند و نشستند. مسخرهکنندگان هم شرمنده از اینکه تمام این مدت مشغول مسخره کردن مادربزرگ دوستشان بودند ساکت شدند و یکی دو نفرشان جرات کردند و از دوستشان معذرت خواستند. بعد دختری که در صندلی جلو نشسته بود نگاهی به دوستانش انداخت و گفت: «خوشحالم که من با شما همراه نشدم.»
اگر انسان بتواند قبل از انجام هر کاری، نتیجه و پیامدهای احتمالی آن کار را در ذهنش ترسیم کند، به طور قطع انگیزه کافی برای انجام دادن کار یا ندادن آن را خواهد یافت. اما اگر توان فکریمان به قدر کافی در ترسیم این پیامدها یاریمان ندهد، بهتر است هرگز در انجام کار یا بروز رفتاری عجله نکنیم، بلکه احتیاط کنیم تا شاید به مرور بفهمیم درست و غلط آن کار چیست. بیدلیل نیست که میگویند: «احتیاط، شرطِ عقل است.»
نکته مهم دیگر، پیروی از عُرف اجتماع است، کاربرد اصلی مثل معروفِ «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو». شکی نیست که هر فردی ملزم به رعایت قوانین شرع، عرف و اخلاق است. بین این سه، معمولا آنچه گاه میتواند از جامعهای به جامعه دیگر تفاوت فاحش داشته باشد، قوانین عرفی و آداب و رسوم و سنن آن جامعه است که لزوما هیچ تناقضی با قوانین شرعی و اخلاقی ندارد. مثلا قوانین عرفی در ایران، از شهری به شهری دیگر، از روستایی به روستای دیگر و از محلی به محل دیگر تفاوت میکند. اما بهندرت جوامعی پیدا میشوند که اصول اخلاقی متفاوتی داشته باشد. مثلا در همه جا جوانمردی را تحسین میکنند و دزدی را محکوم. اما ممکن است در جامعهای، مهمان که از راه رسید پیش پایش بلند شوند و در جای دیگر چنین رسمی نباشد. در جامعهای تعارف وجود داشته باشد و در جامعهای صراحت لهجه. اینکه کدام عرف بهتر یا کاربردیتر است مطرح نیست. موضوع این است که در هر یک از این جوامع که زندگی کنیم، نباید بگوییم که چون قوانین عرفیاش را نمیپسندیم، رعایتشان نمیکنیم. این قانون عرفی برای ساکنان آن جامعه لازمالاجراست. پر واضح است که هر کجا قوانین عرفی با قوانین شرعی و اخلاقی تناقض پیدا کرد، مسلما اولویت با قوانین شرعی و اخلاقی است.
دوستی دارم که ساکن کشوری غربی است. مدتی برای انجام کارهایی اداری به ایران سفر کرده بود. هر بار که مرا میدید لب به شکایت میگشود که وضعیت چنین است و چنان. یکی از گلههایش این بود که وقتی در ادارهای با مسوول مربوطه وارد گفتوگو میشود و به عبارتی نوبت به او میرسد، کارمند مورد نظر در حین انجام کار او به رفع گرفتاریهای دیگران هم میپردازد و تمام وقت و توجهاش را صرف او نمیکند. مثلا در باجهای در حالی که کارمند مربوطه دارد کارش را انجام میدهد، به سوال نفر پشت سری هم جواب میدهد، پوشهای را به همکارش نشان میدهد، با تلفن همراه پیامک میفرستد و کارهایی از این دست. گویا در کشوری که او ساکن آن است هرگز چنین اتفاقی نمیافتد و کارمند مربوطه تمام حواسش را به کسی میدهد که نوبتش است. خوب این ماجرا، مربوط به عرف جامعه یا به عبارتی عرف ادارههای ماست. عرف این جامعه این طور است و عرف آن جامعه، آن طور. بله، هر عرفی ممکن است درست یا غلط باشد، اما «وقتی در شهر روم هستی، باید مثل رومیها عمل کنی». اگر ما هم به آن کشور مذکور برویم، تا وقتی نوبتمان نشده نباید سوالی از کارمند پشت باجه بپرسیم. چه این عرف را بپسندیم و چه نپسندیم. البته شنیدن این ماجرا کمک میکند تا هر یک از ما که شغلمان رسیدگی به امور ارباب رجوع است متوجه این ضعف شویم و سعی کنیم این نقص را برطرف کنیم.
این نوع تاثیرپذیری از اجتماع، یعنی رعایت عرف جامعه، باید آگاهانه، توأم با فکر و اراده محقق شود. اما تاثیرپذیریهای ناآگاهانه از اجتماع همواره منجر به دردسر و از دسترفتن چارچوبهای اخلاقی و اصولی و در نهایت عدم موفقیت در زندگی میشوند.
برای جلوگیری از تاثیرپذیری ناآگاهانه میتوانیم از روشهای بسیاری از جمله موارد زیر استفاده کنیم:
* هر بار که به سمت انجام کاری میرویم از خود بپرسیم: «آیا این کار صحیح است؟»
* شاهد ماجرایی که هستیم و گرایشِ شدید به آن را در خود احساس میکنیم، لحظهای صبر کنیم و علت این گرایش را بیابیم.
* قبل از انجام کارها، پیامدهای احتمالی آنها را بررسی کنیم.
* همواره سعی کنیم بر روی هدفمان متمرکز بمانیم. این کار از بروز افکار منحرفکننده جلوگیری میکند.
هرچه در شناخت روند تاثیرپذیری و جلوگیری از تبعیتهای ناآگاهانه پیشتر رویم، مقاومتمان در برابر تاثیرات منفی بیشتر و به قول معروف نسبت به آنها واکسینه میشویم، انعطافمان در برابر تاثیرات مثبت بیشتر میشود، قدرت تشخیصمان ورزیدهتر میشود و روانمان از اثرات مخرب اعمال و رفتار ناآگاهانه، مصونتر. البته فراموش نکنیم که برای مقابله با تاثیرپذیری یا هر صفت منفی، همواره نیازمند چارچوب اخلاقی صحیحی هستیم که شاخص و محک اصلی تشخیصمان قرار بگیرد.
گویند ژندهپوشی درِ خانه شخصی را میزند و تقاضا میکند که شب به او منزل و غذا بدهد. نصف شب بیدار میشود و مقدار زیادی نقرهآلات صاحبخانه را برمیدارد و از خانه خارج میشود. در کوچه توسط پاسبان دستگیر میشود، به این اتهام که این لوازم و آلات متعلق به شخص ژندهپوشی چون تو نمیتواند باشد و او را برمیگردانند به منزل شخص صاحبخانه. صاحبخانه که قضیه را میفهمد به پاسبان میگوید: این شخص چیزی از من ندزدیده است، چون احتیاج داشت من خودم اینها را به او بخشیدم... بعد از آن دزد توبه میکند و شخص بسیار خوبی میشود.
این ماجرا نمونهای است از تاثیرپذیری مثبت از دیگران. به نظر میرسد یکی از راههای تاثیرپذیری مثبت، این باشد که خود را تا جایی که امکانپذیر است در معرض نیکیها و معاشرت با نیکوکاران و افراد مثبت و بااخلاق قرار دهیم و سعی کنیم از اجتماعات منفی و اثرات مخرب رسانهها بپرهیزیم. در جامعه به همان اندازه که اثر منفی هست، اثر مثبت و نیک هم وجود دارد که با اندکی توجه قابل تشخیص است. اما یافتنشان، مستلزم «خواستن» است و «تلاش» برای یافتن.
سعدی این ماجرا را چه شیرین تشریح میکند:
گِلی خوشبوی در حمام روزی رسید از دست محبوبی به دستــم
بدو گفتم که مٌشکی یا عبیری که از بوی دلاویز تو مستــــــــم
بگفتا من گِلی ناچیز بــــودم ولیکن مدتی با گٌل نشستــــــــم
کمال همنشین در من اثر کرد وگرنه من همان خاکم که هستــم
امیدواریم خداوند به ما توفیق دهد تا همواره بتوانیم خود را از شر بدیها و اثرات منفی دور بداریم و در معرض خوبیها و اثرات مثبت قرار دهیم و گِل وجودمان را به عطر گُلها مزین کنیم.
نظرات شما عزیزان: